صدای زوزه ماشینآلات و بخارهایی که به آسمان برخاسته بود، پتروشیمی خراسان را به قلب تپندهی انرژی ایران تبدیل کرده بود. وقتی وارد این کارخانه عظیم شدم، محو دستگاههای پیشرفته و خطوط لولههای پیچیده شدم که همچون رگهای بدن، مواد شیمیایی را جابهجا میکردند. کارگرانی با لباسهای ایمنی و کلاههای ایمنی در حال انجام وظایفشان بودند، هر کدام با دقت و توجه به جزئیات. هر قطره مادهای که تولید میشد، حاصل تلاش و دانش کارکنان این پتروشیمی بود. از آن روز به بعد، دیگر به صنعت پتروشیمی به عنوان یک فرآیند خشک و بیروح نگاه نمیکردم. بلکه به عنوان یک هنر پیچیده و حیاتی دیدم که آینده کشورم را تضمین میکند. رویای من این است که روزی خودم یکی از این مهندسان و کارگران فداکار باشم، که با تلاش بیوقفهشان به پیشرفت ایران عزیزم کمک میکنند.
روایتهای شما از مراکز
منم یه روز مهندس پتروشیمی شهرم میشم
درخشش خورشید صبحگاهی بر روی مخازن فلزی پتروشیمی خراسان، نوری طلایی به محیط بخشیده بود. صدای چرخش پمپها و جرقههای الکتریکی، سمفونیای از نوآوری و فناوری را به وجود آورده بود. هنگامی که در کنار یکی از مهندسان ایستاده بودم و به توضیحات او درباره فرآیندهای پیچیده تولید گوش میدادم، شگفتزده شدم از حجم دانش و تکنولوژی که در اینجا به کار گرفته شده است. هر محصولی که از این کارخانه خارج میشد، نه تنها تأمینکننده نیازهای کشور، بلکه نمادی از قدرت و توانمندی ایران بود. از آن روز به بعد، آرزویم این بود که بتوانم بخشی از این جامعه فنی و علمی باشم، تا بتوانم با کار و تلاش خود، به ارتقاء و توسعه کشورم کمک کنم.
کاربر ناشناس
ارسال شده در
پتروشیمی خراسان قلب تپنده صنعت استان
در میانه زمزمه ماشینآلات و بوی شیرین مواد شیمیایی در پتروشیمی خراسان، لحظهای مکث کردم و به تماشای مناظر اطراف پرداختم. ردیفهای مخازن بزرگ و خطوط لولههایی که همچون شبکهای عظیم در هم تنیده بودند، جلوهای از توانایی بشر در کنترل و استفاده از منابع طبیعی بود. کارگران و مهندسان با لباسهای ایمنی و لبخندهای پر از امید، مشغول به کار بودند. دیدن این هماهنگی و تلاش بیوقفه، احساسی از افتخار و تعهد در من ایجاد کرد. هر محصولی که از این کارخانه بیرون میآمد، نشان از تلاش و همت این انسانهای خستگیناپذیر داشت. از آن روز به بعد، رویای من این بود که روزی خودم یکی از این کارگران یا مهندسان باشم، که با تلاش و دانش خود، به ساختن آیندهای بهتر برای کشورم کمک میکنند.
کاربر ناشناس
ارسال شده در
عالی بود
صدای جیغ فلز و چرخیدن ماشین آلات فضا را پر کرد، سمفونی صنعتی که پیش از این هرگز به ذهن من خطور نکرده بود با دیدن دست هایی که دنیای او را می ساختند، فداکاری که روی صورت آنها نقش بسته بود، دیدگاه من را تغییر داد. این دیگر فقط یک کشور روی نقشه نبود، میلهای بود که با تلاشهای خستگیناپذیر افراد بیشماری بافته شده بود، که هر نخ گواهی بر قدرت و روحیه آنها می بود. از آن روز به بعد، من رویای این را نداشتم که پزشک یا وکیل شوم، بلکه آرزو داشتم کارخانه خودم را داشته باشم. من با فعالیت، به کارگیری افراد بی شمار، کمک به توسعه کشور و از همه مهمتر، فراهم کردن بستری برای همشهریان خود برای رسیدن به آرزوهای خود هر روز تصویر می سازم. چشمانداز من فراتر از سود است. این وعدهای بود برای ساختن آیندهای بهتر برای کشورم….
کاربر ناشناس
ارسال شده در