روایت‌های شما از مراکز

طلای سیاه در قلب خوزستان

در میان دشت‌های پهناور خوزستان، گویی طلای سیاهی در حال استخراج بود. طلای سیاهی که از دل زمین بیرون می‌آمد و در رگ‌های پتروشیمی خوزستان جریان پیدا می‌کرد تا به هزاران محصول مختلف تبدیل شود.

m10. copy
مرکز هماهنگی
ارسال شده در

سفری به اعماق خاک

در میان انبوه کاشی‌های رنگارنگ، رویایی را در سر می‌پروراندم. رویایی از ساختن خانه‌ای با شکوه، با دیوارهایی مزین به کاشی‌های پرسپولیس. خانه‌ای که در آن، هر کاشی، روایتگر داستانی از تاریخ و فرهنگ ایران باشد. در آن لحظه، آرزو کردم که روزی بتوانم با دستان خودم، کاشی‌هایی را خلق کنم که ذره‌ای از زیبایی و ظرافت کاشی‌های پرسپولیس را داشته باشند.

m10. copy
مرکز هماهنگی
ارسال شده در

شکوه هنر ایرانی در قلب کاشی ها

در میان انبوه کوره‌های داغ و بخار غلیظ، هنرمندانی خاموش با ظرافت و عشق، نقش و نگار بر بوم‌های سفالی می‌آفریدند. گویی هر کاشی، تابلویی بود که از دل تاریخ ایران باستان بیرون کشیده شده بود. من محو تماشای این ظرافت و دقت بودم. دستان هنرمندان، گویی رقصی موزون بر روی سفال ها داشتند و با هر چرخش قلم مو، شکوه هنر ایرانی را زنده می‌کردند. در آن لحظه، دریافتم که هر کاشی، تنها یک قطعه سفال نیست، بلکه حامل میراثی گرانبها و فرهنگی اصیل است.

m10. copy
مرکز هماهنگی
ارسال شده در

مگه میشه اینهمه لاستیک در روز تولید بشه

در میان غول‌های پرهیبت و دودزا، نظاره‌گر رقص عظیم لاستیک‌ها بودم. غول‌هایی که با هر چرخش، کفشی برای راه رفتن، تایری برای رانندگی و چتره‌ای برای محافظت از انسان‌ها تولید می‌کردند. من مجذوب قدرت و عظمت این ماشین‌ها بودم و به خستگی‌ناپذیری کارگرانشان غبطه می‌خوردم.

m10. copy
مرکز هماهنگی
ارسال شده در

دیگه خیالم از سفر راحته

هر لاستیکی که از خط تولید عبور می‌کرد، به سفری ایمن و راحت فکر می‌کردم. سفری که با اتومبیلی مجهز به لاستیک‌های یزد طی می‌شد و من را به مقصدم می‌رساند. در آن لحظه، قدردان زحمات کارگران این کارخانه بودم که با تلاش شبانه‌روزی خود، سفری امن و راحت را برای من و دیگر انسان‌ها فراهم می‌کردند.

m10. copy
مرکز هماهنگی
ارسال شده در

نوری در تاریکی

در هزارتوی تاریک و پر پیچ و خم کارخانه شهید قندی، نوری روشن و امیدی زنده‌بخش وجود داشت. نوری که از دل تاریکی کابل‌های فیبر نوری بیرون می‌تابید و نویدبخش دنیایی روشن و ارتباطی فراگیر بود. من مجذوب این نور ظریف و قدرتمند بودم، نوری که توانایی آن را داشت تا تاریکی را به روشنایی تبدیل کند و فاصله‌ها را به هم نزدیک کند

m10. copy
مرکز هماهنگی
ارسال شده در

تار و پود ارتباطات

صدای زمزمه‌های الکترونیکی و نورهای چشمک‌زن دستگاه‌های پیشرفته، کارخانه فیبر نوری شهید قندی یزد را به یک میدان نوآوری و تکنولوژی تبدیل کرده بود. دیدن کارگرانی که با دقت و دانش بالا در حال تولید فیبرهای نوری بودند، مرا به فکر فرو برد. هر فیبر نوری که تولید می‌شد، پلی به دنیای ارتباطات مدرن بود. آن لحظه فهمیدم که تکنولوژی چقدر می‌تواند به پیشرفت و توسعه کشور کمک کند. از آن روز به بعد، آرزو داشتم که کارخانه فیبر نوری خودم را داشته باشم، تا بتوانم با تولید فیبرهای نوری با کیفیت، به اتصال بهتر مردم و پیشرفت تکنولوژی در کشورم کمک کنم.

m10. copy
مرکز هماهنگی
ارسال شده در

پیش به سوی اینترنت پر سرعت

صدای رو مخ اما تودلی دستگاه‌های تولید فیبر نوری در کارخانه شهید قندی یزد، نوید بخش دنیایی از ارتباطات بی‌نهایت بود. فیبرهایی که با دقتی میکروسکوپی تولید می‌شدند، هر یک تکه‌ای از آینده دیجیتال بودند. دیدن کارکنان با لباس‌های سفید و دستان ماهرشان، احساسی از افتخار و امید را در من زنده کرد. از آن لحظه به بعد، فهمیدم که تکنولوژی و ارتباطات می‌تواند پلی برای آینده‌ای روشن‌تر باشد. رویای من این بود که کارخانه فیبر نوری خودم را داشته باشم، تا با تولید فیبرهای نوری پیشرفته، به اتصال بهتر مردم و توسعه فناوری در کشورم کمک کنم.

m10. copy
مرکز هماهنگی
ارسال شده در

بهترین کارخانه کابل سازی ایران

با هر رشته فیبر نوری که در دستانم می‌گرفتم، حس می‌کردم که به تار و پود ارتباطات جهانی وصل می‌شوم. گویی هر رشته فیبر نوری، پلی بود که دنیای من را به دنیای دیگران پیوند می‌داد. در آن لحظه، دریافتم که چقدر این اختراع ظریف و پیچیده، نقش مهمی در زندگی انسان‌ها دارد و چقدر به تبادل اطلاعات و دانش در دنیای امروز کمک می‌کند.

m10. copy
مرکز هماهنگی
ارسال شده در